غزل مناجاتی با خداوند
من به خوان کرمت سخت طمع کار شدم لطف بیحد تو را دیدم و هوشیار شدم غافل از خود شدم و قافله را گم کردم غرق شهوت شده و سخت گرفتارشدم آنقـدر تور تـنـیـدست به دورم ابـلـیس غـافـل از رحمت آن خالق ستّـار شدم پیش چشم تو به هر کار بدی دست زدم در گنه؛ وای به هر دفعه جگر دار شدم غرق مستی و جوانی و غرورم بودم گـوئیا از در فـیض تو طـلـبکـار شدم ناگهان رحمت بیحـد تو بـاریدن کرد رمـضان آمد و من طالـب دیـدار شدم با نـسیـم سحـری روح به پـرواز آمـد خواب بودم من و از شوق تو بیدار شدم باده صوم و صلات تو مـریضم کرده من شفا کی طلبم؟ شکر که بیمار شدم صاحب این دل من وارث شمشیر علیست خـاک پـای پـسـر حـیــدر کـرار شـدم ثـمـر غـمـزۀ پُـر مـهـر ابـاصالـح بود که ز جان خـادم عـباس عـلمـدار شدم |